زينب خانمزينب خانم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

زينب لپ كشاني

زينب خانم در كافي شاپ

داستان رفتن ما و زینب خانم به کافی شاپ از قرار زير است: بالاخره تونستیم بعد از مدت ها با بابا مهدي بریم كافي شاپ. آخه چند وقتي بود كه كار بابايي زياد بود و دير به خونه مي اومد اما الان يه كم سرش خلوت شده و چون زود اومده بود تونستيم با هم بريم بيرون. زينب خانم كه تا اومديم بيرون خوابش گرفت، وقتي وارد كافي شاپ شديم از خواب بيدار شد و اينچنين بود که قصه ي ما شروع شد. كل فضا رو متر كرد. سر هر ميز رفت و نگاهي به افراد كرد و داشت يه سري هم به آشپزخانه كافي شاپ ميزد كه آقاي محترم جلوي در ايستاد و البته ما هم در كل فضا ايشون رو همراهي مي كرديم. اينقدر سريع مي رفت كه تا مي خواستيم عكس بگيريم، تكون مي خورد و عكس تار مي شد. فقط در لحظات او...
22 آبان 1391

عيد غدير خم مبارك

سلام دوست هاي من هزاران كاخ در عالم، هزاران قصر مستحكم، جواهرهاي دنيايي، هزاران ثروت و درهم، هزاران تن، هزاران سر، هزاران روح در پيكر، هزاران دست، هزاران چشم، هزاران زلف چون عنبر، قسم بر آيه ي اطهر، قسم بر سوره‌ي كوثر، كه اينهايي كه من گفتم، نمي ارزد به يك موي اميرالمؤمنين حيدر(عليه‌السلام) عيد غدير خم، عيد الله اكبر، عيد ويژه ي شيعيان بر شما مبارك   اين هم يه عكس تقديم به شما به همراه يك بوس ...
12 آبان 1391

رفتن به ديدن دوست

ما وقتي تارا جون 10روزش بود رفتيم خونه اشون الان 26روزشه. ولي ماماني وقت نكرد بياد وبلاگ زينب خانم رو به روز كنه. الان عكس رو براتون ميزارم. البته چون تارا خانم توي كل زماني كه ما خونه اشون بوديم خواب بود!، نتونستيم عكس هاي بهتر و بيشتري بگيريم.     تارا از خودش هيچ حركتي نشون نمي داد و زينب خانم تصميم گرفت با اسباب‌بازي تارا بازي كنه! انشاءالله دوست و هم‌بازي‌هاي خوبي براي هم باشيد و كارهاي خوب و قشنگ از هم ياد بگيريد ...
24 مهر 1391

ليمو ترش

زينب خانم، دلبر ناز مامان و بابا اينقدر به خوردني هاي ترش علاقه داره كه باور كردني نيست! يه بار يه ليموترش نصفه از سر سفره برداشت و با چنان اشتهايي خورد كه همه تعجب كردند و از آن به بعد تا چشمش به ليمو مي افتاد فورا به طرفش مي اومد و برمي داشت. حتي سوپ ها رو هم ترش دوست داره. فقط يه بار تونستم ازش عكس بگيرم!     ...
24 مهر 1391